v تنفر. هیچ چیز به اندازه ی زورگویی به یک نفر دیگر باعث انزجار من نمیشود وقتی که قدرت در دست کسی باشد و از آن سواستفاده کند و خودش را برتر بداند در حالیکه حتی خودش هم در دلش ایمان دارد که بدون آن قدرت هیچ چیزی نیست حس تنفرانگیزی به من دست میدهد.
v بی حد و حصر. آرزوـوهم و خیال سه چیزی هستند که به نظرم هیچ حد و مرزی ندارند اما سه چیز کاملا متفاوت از یکدیگرند و من ترجیح می دهم در میان این سه فقط روی آرزو متمرکز باشم تا با گسترده تر کردنش دنیایی را که می خواهم برای خودم ترسیم کنم و تلاش کنم تا به آن برسم.
v تکیه کلام. معمولا از یک سری کلمات در جمله هایم زیاد استفاده میکنم.اما تکیه کلام خاصی ندارم و راستش را بخواهید اصلا تا به حال به این مسـ؛له دقت نکرده ام.حتی درمورد دیگران هم به این مسـ؛له دقتی نکرده ام و این اولین باری است که با گفتن شما به این مورد دقیق شده ام.باید بیشتر فکر کنم.
v ورزش. حتی اگر فوتبالیست نبودم در یک مسیر دیگری ورزش را دنبال میکردم.این کار برای من مثل نفس کشیدن و غذا خوردن لازم است و ارزش زیادی برایم دارد.وقتی که ورزش میکنم احساس بهتری دارم.بعضی اثرات منفی زندگی را به این ترتیب از خودم بیرون میریزم و دور میکنم.
v اولین نفر. همیشه باید برای بهتر بودن اولین نفر بودن تلاش کرد.ممکن است البته همیشه در هر کاری اول نشد.اما همین که تلاشمان را بکنیم فوق العاده است و بسیار ارزشمند است.تلاش مساوی است با درصد بالایی از برنده شدن.من تلاش میکنم برای اولین شدن.
v پز دادن. از خودنمایی و احساس غرور کردن لذتی نمی رم اما بعضی وقتها چیزهایی هست که نمی توان از کنارشان به راحتی عبور کرد.مانند داشتن یک خانواده ی خوب .یک کار خوب و یک موقعیت خوب و من همهی اینها را دارم و از این بابت بدجوری به خودم غره هستم.
v سرگرمی. چیزهای زیادی هست که مرا سر حال می آورد و برایم جنبه ی تفننی دارد اما هیچکدام به اندازه ی خوابیدن آن هم پس از یک حمام گرم برایم لذت بخش نیست. به خصوص آنکه بدانی وقتی از خواب بلند میشوی کار خاص و عجله ای نداری و می توانی تا مدتی ذهن آرامت را خوب نگه داری به دور از استرس.
v ذاتی. بعضی مسایل مادر زاد است. مثل هنر موسیقی یا نقاشی و بطور کلی بعضی چیزها البته به نظر من اصلا اکتسابی نیستند. یک آدم خلاق به صورت ذاتی و فکری این قدرت ذاتی و فکری را در خود دارد و فقط آن را شناخته و در مسیر درست پرورش داده است .این رمز پیروزی من است.
v کیمونو. به نظر من لباس فوق العاده ای است. من یکی از آن ها را برای خودم دارم البته مدل مردانه اش را. یادم می آید درست از زمان کودکی از سامورایی ها نوع پوشش و آرایش موهایشان خوشم می آمد و حتی با این لباس عکس های زیادی هم انداخته ام اما برای سامورایی بودن زیادی جمع و جور هستم.
v بخت و اقبال. من هم مانند بسیاری آدم های دیگر به شانس و اقبال اعتقاد دارم الته تلاش کردن را هم در نظر می گیرم.اما واقعا منکر مسـ؛له شانس در زندگی نمی شوم.واقعا خود من هم شانس های بسیاری داشتم هرچند از آنها خوب استفاده کردم اما به هرحال آنها هم وجود داشتند.
v ریخت و پاش. بی نظمی باعث می شود بسیاری از تلاش های آدم ضایع شد و به نتیجه نرسد. پدرم به من می گفت که یک مرد موفق یک برنامه ی منظم دارد. من خودم چندان اهل به هم ریختگی نیستم. چون اصلا در فضای شلوغ و درهم نمی توانم به خوبی فکر کنم و تصمیم بگیرم.
v داستان بلند. به نظرم کتاب هزاران خورشید تابان کتاب جالبی است. من بعد از دیدن فیلم بادبادک باز به خالد حسینی علاقه مند شدم و برای همین کتاب جدید او را خریدم. به نظرم البته هزاران خورشید تابان درخشش اثر قبلی را ندارد. بادبادک باز چیز دیگری بود.
v جلو افتادن. در بازی فوتبال یک امر مسلم وجود دارد اگر خوب بازی کنید دیده می شوید. اما اگر بهتر از سایرین بازی کنید برای همیشه در یادها خواهید ماند و من تصمیم گرفته ام راه دوم را انتخاب کنم چون دوست دارم از من به عنوان کسی که در هر مسابقه جلوتر از سایرین بود یاد کنند.
v سر مشق. هنوز به آن مرحله نرسیده ام که بگویم الگو و سرمشق کسی هستم اما وقتی میبینم که نوجوانان و جوان های هم سن و سال خودم هستند که دوستم دارند کمی دچار ترس می شوم چون دیگر باید با احتیاط بیشتری جلو بروم تا آنها را از مسیر خلاف حرکت ندهم.
v تمسخر. هرگز به خاطر نمی آورم کسی را به سخره گرفته باشم اما وقتی کوچک بودم خیلی ها مرا مورد ریشخند قرار می دادند . هر چند آن زمان مرا عصبانی می کرد ام هیچوقت مقابله به مثل نمی کردم و حتی همین حالا هم از این که میبینم کسی را اینگونه آزار میدهند خشمگین میشوم.
v متفکرانه. خیلی خیلی از آدم هایی که با تفکر حرف می زنند و عمل می کنند خوشم می آید و همیشه دوست داشته ام یکی از آن ها باشم . هرچند هنر خاص خودش را می طلبد و به همین راحتی نیست آدم های خوش فکر دچار اشتباه می شوند و بسیار دقیق و با ملاحظه رفتار می کنند.
v بی رقیب. شکست نخوردن به گمانم آرزوی همه فوتبالیست ها و همه ی آدم هاست. البته یک مسـ؛له محال است فقط می توان با تلاش و اندیشمندی ضریب خطا را پایین آورد ولی چقدر خوب می شد که آدم بی رقیب بود. نمی دانم شاید آنطوری هم دیگر لذت رقابت وجود نداشت و خیلی بی مزه می شد.
v مد روز. چندان دلبسته پیروی از مد نیستم. بیشتر دوست دارم تا آنجه را که می خواهم داشته باشم مثل لباس یا چیزهای دیگر مورد علاقه من باشند نه مورد تایید دیگران . از طرفی بسیاری از آنچه مد می شود به خصوص در سال های اخیر اصلا دوست داشتنی نیستند و گاهی مضحک هم به نظر می رسند.
v آرزو. یک سری از آرزوها من بسیار شخصی است و آنها را نمی توانم به زبان بیاورم اما آرزوی فوتبالی ام اسطوره شدن است. من دوست دارم روزی مثل پله یا مارادونا یا قدیمی تر از آن مثل بابی چارلستون و دیگران یک نام موفق باشم که از آنها با افتخار یاد می کنند.
v بیگانه هراسی. شاید این راز نباید جایی عنوان می کردم اما من این بیماری عجیب را دارم که گاهی بسیار مرا آزار می دهد و آن هم ترس از افرادی است که آنها را نمی شناسم و همین مرا گاهی در برخورد با هوادارانم دچار مشکل می کند . اما به راستی که دست خودم نیست و از آن بابت متاسفم.